به وبلاگ من خوش آمدید

باران شکوفه ی گیلاس




شیشه ی شراب را برداشت و گیلاس شراب را پر کرد
...
شیشه ی شراب را به دیوار کوبید و محکم در کلبه را کوبید و بیرون زد.
در دشت ، شقایق ها را له کرد و دوان دوان رودخانه را پایین رفت. به ساحل که رسید پیراهنش را از تن در آورد و دل به دریا زد و شنا کرد
باز شنا کرد ... رو به افق ...جایی که آبی آسمان صاف با آبی دریای متلاطم یکی می شد.
به پشت سر که نگاه کرد دیگر ساحل را نمی دید.
به دیدگانش فقط دریا بود و دریا
 به روی آبی دریا شناور ماند. دستهایش را باز کرد چشمهایش را بست.
آفتاب تنش را درخشان می کرد
صدای دریا او را به خواب برد
رویای باغی دید با هزاران درخت گیلاس.
...
تنها در حال قدم زدن بود که نسیم بارانی از شکوفه ی گیلاس به راه انداخت
خندان در حال دویدن شد
از بین هزاران درخت زیر باران شکوفه ی گیلاس با دستانی باز و لبانی خندان می دوید که به کنج باغ رسید.
در آن کنج دنج چشمه ای بود از آب گرم
آب به آرامی از دل زمین بیرون می زد
فضا آنقدر شفاف و واضح بود که قطرات آبی که از دل زمین بیرون می ریخت ؛ چشم را به خود خیره می کرد
ناگهان خطری او را تهدید کرد
دستانی از پشت او را به آغوش کشید و از مهلکه دور شد
خواست برگرد و ببوستش که از خواب بیدار شد

نگاه آخر

من برنده نمیشوم
تو هم نمیشوی
هیچ کدام موفق نخواهیم شد هیچکدام از ما ها و او ها
حتی فکرش را هم نکن
فقط هر روز صبح از بستر بیرون بیا
صورتت را بشور، در آیینه به خود بنگر، و برای خودت چای بریز

باورکن و بپذیر همانند من

سخت و دلگیراست ولی ...

آن سوی افکارمان خودکشی و دیوانگی ست

این سویش تن به حیات سپردن

در آن سوی ، رهایی است از درد پژمردن ، عبور از فکر فرداست ، لمس بی حسی است

در این سوی ، فارغ شدن از خودخواهی است ، اتراق در دشت مهربانی است ، لبخند آنهاست
نقش بازی کن برای آنها چون من و اوها
تا خیال کنند که خوشبختی
تو هم در خیالت خوشبخت باش
شناور باش در اقیانوس بی ساحل حضورت
غرق نشو...

"اینها حرف هایی ست که به خودم می زنم اگه یه روز خودمو تو خیابون ببینم" 
پ.ن
برای دانلود آهنگ هرچی آرزوی خوبه از احسان خواجه امیری کلیک کنید

یادمان باشد




يادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند
طلب عشق ز هر بي سر و پايي نکنيم...
يادمان باشد اگر اين دلمان بي کس ماند
طلب مهر ز هر چشم خماري نکنيم...
يادمان باشد که دگر ليلي و مجنوني نيست
به چه قيمت دلمان بهر کسي چاک کنيم...
يادمان باشد که در اين بحر دو رنگي و ريا
دگر حتي طلب آب ز دريا نکنيم...
يادمان باشد اگر از پس هر شب روزيست
دگر آن روز پي قلب سياهي نرويم...
يادمان باشد اگر شمعي و پروانه به يکجا ديديم
طلب سوختن بال و پر کس نکنيم...
پ.ن
نمیدونم که چرا آمار بازدید وبلاگم تو عدد ثابتی گیر کرده