به وبلاگ من خوش آمدید

یکی تو یکی من



چشمانت را ببند نیازی نیست کلبه ای چوبی ته جنگل سبز را تصور کنی به مانند قصه ها
چشمانت را ببند و کوچه باغی را تصورکن
نم نم باران باریده
ته کوچه خانه ایست کهنه با دیوارهای آجری
گل های رنگ رنگش از دیوارهای حیاط به کوچه سرازیر است
بوی گل هر رهگذری را سرکوچه مدهوش می کند
چشمانت را ببند حیاط خانه یمان باغچه ای دارد
باغچه یمان درخت اناری ...
آن گوشه گل رز آمن وسط حوضی است پر ماهی قرمز
چک چک باران حلقه می سازد در حوض
چشمانت را ببند خانه یمان پنجره ای چوبی دارد رو به کوه
کوهی سر به فلک کشیده با قله های همیشه پربرف
پنجره را که باز کنیم نسیمی شروع به وزیدن می کند
قاصدک ها پرواز می کنند
گنجشگک ها در آن دور دست ها از درختی به درختی پر می کشند
پروانه ها در همین بوته پی گل می گردند
چشمانت را ببند...
دو صندلی ، دو فنجان چای داغ ، دو لبخند ، دو نگاه عاشق ، یکی تو یکی من
برای دانلود آهنگ ترکی ayrılık از düş sokağı sakinleri  کلیک کنید

عشق شاید

عشق شاید شکل یک رویا مثل یک خواب بوده باشد

یا که شاید حس نابی پر پیچ و تاب بوده باشد

عشق شاید چون افسردگی غم انگیز  بوده باشد

یا که شاید مثل خودکشی اسرار آمیز  بوده باشد

عشق شاید پادشاه یک تاج و تخت بوده باشد

یا که شاید چشم به راهی آشفته بخت بوده باشد

عشق شاید مجلل مثل معجزه بوده باشد

یا که شاید ساده مثل زندگی بوده باشد

عشق شاید همان طعم تلخی بوده باشد

یا که شاید کیمیایی پر حلاوت بوده باشد

عشق شاید با یک نگاه دلداده بوده باشد

یا که شاید در آیینه پیر خسته بوده باشد

عشق شاید لای دفتر چند خط شعر بوده باشد

یا که شاید قطره اشکی روی کاغذ بوده باشد

عشق شاید مثل هفت رنگ در آسمان زیبا بوده باشد

یا که شاید مثل یک سنگ سخت و بی رحم بوده باشد

عشق شاید بزنگاه شهوت بوده باشد

یا که شاید بی گناهی دلسوخته بوده باشد

عشق شاید بوسه وزندگی بوده باشد

یا که شاید مردن و ازخود گذشتگی بوده باشد

عشق شاید هق هق پنهانی من بوده باشد

یا که شاید گریه های بی صدای تو بوده باشد

عشق شاید خنده های پرواز در شقایق ها بوده باشد

عشق لازم نیست که حتما در قصه ها بوده باشد

برای دانلود آهنگ ترکی Yanlışız Senle از Ferah Zeydan   کلیک کنید

انگارهمیشه ینفرهست که زندگیمونو به دوقسمت تبدیل کرده




همیشه یکنفرهست توی زندگیمون که زندگی رو به دوقسمت قبل وبعدخودش تقسیم میکنه.قبل ازاون منتظراومدنش هستیم امابعدازاون دیگه منتظر هیچی نیستیم.دروغه اگه بگیم توی زندگی هیچکدوممون نبوده.اما قسمت مهمش بعدازرفتنه.اونجاست که قصه ی زندگیمون راهشوجدامیکنه.از یجایی به بعدخواستنش حتی ازنخواستنش هم سختتر،وحشتناکتروعجیبتره.به خواستن وبودنش که فکرمیکنی تمام قلبت از زخم هایی که خوردی مچاله میشه.یاد شبهای دلتنگی،بغض های طولانی،نگاه های مات ومنتظر..همه وهمه دمار از روزگارت درمیاره.خواستن فقط تنهاییتو یادت میاره وتمام نیومدن هاش انگارمیشه یه سنگه بزرگ که دقیقا وسط مغزت فرود میاد‌.وقتی به خواستنش فکرمیکنی یاد تمام لحظه هایی که تو رونخواست،ولت کرد،تنهات گذاشت یاحتی رفت سراغ یکی دیگه می افتی وتمام نخواستن هاش میشه طناب دارت و روزی هزار بارخودتوبه سردخونه ی دنیامیسپری....انگارهمیشه ینفرهست که زندگیمونوبه دوقسمت تبدیل کرده

نوشته ی : seda.navaii 
پ.ن
برای دانلود یه آهنگ خوب جنوبی کلیک کنید
این آهنگ را از رادیو آوا دانلود کردم. متاسفانه رادیو آوا آهنگای نیمه شبشو معرفی نمیکنه واسه همین اسم خواننده و آهنگ را نمی دونم

گاهی باید حتماً مُرد تا که شاید رها شد

گاهی باید آهنگ رفتن کرد و رفت و رفت تا که شاید رها شد از بند اسارت
دور که شدی به خیالت می توانی به عقب نیم نگاهی بیاندا زی
نیم نگاهی می کنی و وسوسه می شوی
تمام نگاهت را به گذشته می دوزی ...
خشم سینه ات را می فشارد اشک در گوشه چشم سنگین می شود
گاهی باید آهنگ ماندن کرد و جنگید و جنگید تا که شاید پیروزمند نبرد جانکاه شد
جانی که نماند ، پژمانی درونت لانه می کند پژواک زندگی خاموش می شود
چه آهنگ ماندن چه آهنگ رفتن ، گاهی هر دو هجو وبیهوده است
گاهی باید حتماً مُرد تا که شاید رها شد
برای دانلود آهنگ بی تابانه از علی زند وکیلی کلیک کنید
ترانه سرا :فراز حلمی 
آهنگ ساز : محمد زندوکیلی