می خواهم یه مطلب طولانی از افکار تلنبار شده ام بنویسم.می خواهم پیجیده اش نکنم و ساده بنویسم که طولانی بودن مطلب حوصله خواننده را نبرد و این "دردنوشته" را تا آخر بخواند
نظرتون راجع به خودکشی چیه؟
این روز ها مدام به همین فکر می کنم
تنم خسته است
روحم انباشته ایست از احساسات خفه شده
زبانم قفسی است برای حرفهای نگفته و گوشم خالی است از حرف های نشنیده
می خواهم فریاد بزنم نه از سر بغض و نه از کینه می خواهم با افتخار فریاد بزنم "من همجنسگرا هستم"
لبریزم از احساسات پاک انسانی پس به من فقط به دلیل نازکی صدایم نگویید کونی
در این دیار قفسی ساخته اید از جنس مرگ
بوی تهوع "خودجنس پرستیتان" خفه ام کرده است. میخواهم بر سر تمام خودخواهی هایشان فریاد بزنم که پس سهم من از زندگی کو؟
سرطان عقده قلبم را تیره کرده است . خونم به سیاهی می زند و رگهایم تاب خون سیاه را ندارد
آهای با تو ام
می خواهم مثل شما زندگی کنم اما نمی گذارید ، من با همجنسم همان احساس را دارم که شما با جنس مقابلتان، باور کنید.
دستم را بسته اید.پاهایم را زنجیر کرده اید. سرب جهنمی بر دهانم ریخته اید و لبانم را دوخته اید و می گویید چشمهایت را ببند و بمیر
می خواهم نفس بکشم .آسمان که سهم شما نیست.می خواهم احساسات را در باغ رنگارنگ زندگی ره کنم در خانه کوچک اما گرم عشق؛زیبا زندگی کنم.در کنار جویبار عشق شادی کنم
مگر زمین ارث پدریتان است که مرا صرفا به خاطر گرایشم قحبه خطاب می کنید
اگر به زباییم حسادت می کنی حق نداری مرا دوجنسه خطاب کنی
انگار کسی در این شهر مرا برای خود نمی خواهد برای بودن برای داشتن
دلم می خواهد بمیرم
.
.
.
و این انتظار دردناک همیشه با من است
استخوانهایم درد می کند
قلبم نا امید از این چشم انتظاری بیهوده و بی معنی
چشم های اشکبار می گوید او هرگز باز نخواهد گشت
دلم می خواهد بمیرم
.
.
.
محکوممان کرده اند به تنهایی
تنهایی تا پایان عمر
میگویند این آجر و آهن است که بنا را می سازد و این عشق است که خانه می سازد
پس محکوممان کرده اند به بی خانمانی
دلم می خواهد بمیرم
نظرتون راجع به خودکشی چیه؟
این روز ها مدام به همین فکر می کنم
تنم خسته است
روحم انباشته ایست از احساسات خفه شده
زبانم قفسی است برای حرفهای نگفته و گوشم خالی است از حرف های نشنیده
می خواهم فریاد بزنم نه از سر بغض و نه از کینه می خواهم با افتخار فریاد بزنم "من همجنسگرا هستم"
لبریزم از احساسات پاک انسانی پس به من فقط به دلیل نازکی صدایم نگویید کونی
در این دیار قفسی ساخته اید از جنس مرگ
بوی تهوع "خودجنس پرستیتان" خفه ام کرده است. میخواهم بر سر تمام خودخواهی هایشان فریاد بزنم که پس سهم من از زندگی کو؟
سرطان عقده قلبم را تیره کرده است . خونم به سیاهی می زند و رگهایم تاب خون سیاه را ندارد
آهای با تو ام
می خواهم مثل شما زندگی کنم اما نمی گذارید ، من با همجنسم همان احساس را دارم که شما با جنس مقابلتان، باور کنید.
دستم را بسته اید.پاهایم را زنجیر کرده اید. سرب جهنمی بر دهانم ریخته اید و لبانم را دوخته اید و می گویید چشمهایت را ببند و بمیر
می خواهم نفس بکشم .آسمان که سهم شما نیست.می خواهم احساسات را در باغ رنگارنگ زندگی ره کنم در خانه کوچک اما گرم عشق؛زیبا زندگی کنم.در کنار جویبار عشق شادی کنم
مگر زمین ارث پدریتان است که مرا صرفا به خاطر گرایشم قحبه خطاب می کنید
اگر به زباییم حسادت می کنی حق نداری مرا دوجنسه خطاب کنی
انگار کسی در این شهر مرا برای خود نمی خواهد برای بودن برای داشتن
دلم می خواهد بمیرم
.
.
.
و این انتظار دردناک همیشه با من است
استخوانهایم درد می کند
قلبم نا امید از این چشم انتظاری بیهوده و بی معنی
چشم های اشکبار می گوید او هرگز باز نخواهد گشت
دلم می خواهد بمیرم
.
.
.
محکوممان کرده اند به تنهایی
تنهایی تا پایان عمر
میگویند این آجر و آهن است که بنا را می سازد و این عشق است که خانه می سازد
پس محکوممان کرده اند به بی خانمانی
دلم می خواهد بمیرم
سلام نوشته هات لبریزبودن ازاحساسات باکت ازذات باک وبی الایشتت حرفهات فقط حرف دل خودت نبود حرفهای هزاران دل شکسته بود اماخوب تاشقایق هست زندگی باید کرد خداهم هست تاهروقت دلتنگ شدیم دست به دامنش بشیم باهاش دردودل کنیم تامرتکب بزرگترین گناه یعنی ناامیدی نشیم .دوست رنگین کمانی رنگین کمانی بمون
پاسخحذفمن به این چیزا اعتقادی ندارم
حذفممنونم ازت
نظرم راجع به خودکشی خودم منفی هست چون اصلن خوب و موفقیت آمیز نبود و بعد از زنده بودن سالها با نتیجه اش دست به گریبان بودم و هستم از نتایجش اضافه شدن وزنم از 73 به 100 رو میتونم بگم که با بدبختی تا 80 برگردوندمش اما بعد دیسک کمر و آرتروز گرفتم توی این سن! و البته قرص های اعصاب و حمله پنیک که دیگه رها نکرد منو و افسردگی که با اینکه دوستش دارم اما واقعن روی من خوابیده و داره منو میکنه
پاسخحذفاما
درمورد خودکشی دیگران مثلن تو ممتنع هستم کاملن به خودت مربوطه
درباره این جماعتی که نمیذارن ما راحت خودمون رو بیان کنیم به نظرم اشکالی نداره که به جامعه از جمله خانواده به دروغ بگیم که ما نیستیم چون انسان به هر حال دروغ میگه اما اگه خودش باور کنه دروغشو خیلی بده.شاید به این میگن شعور برای حفظ زندگی
هر چند
تو تصمیم داری خودکشی کنی
شاید کسی که میخواد خودکشی کنه همونقدر که یه خرس کارتونی به عسل حریص هست به مرگ نیاز داره و نشه جلوش رو گرفت
بنابراین
اگه تصمیم گرفتی خودتو بکشی آخرین آرزوی من اینه که بتونیم قبل از مرگت همدیگرو ببینیم
نظرت راجع به خودکشی خودت منفی بعد درباره من ممتنع است؟ای خودشیفته
حذفمنم از 55 کیلو شده بودم 65 کیلو.الان 60 کیلوام ولی باز اضافه وزن دارم دلیلشم کم تحرکیه
تنهایی سخته و تنهایی برای یه عاشق سختتره
درباره ی آرزوت هم باید بگم آرزوی بهتر از این نداشتی؟
اگه یه روزی اومدی تبریز بهم خبر بده تا همدیگرو ببینیم
ممنونم
واقعا حرف دل من و خیلیها مث من و ما........... هر روز فکر اینکه دیگه نمیتونم ادامه بدم یه لحطه ام ولم نمیکنه...چقدر زیبا نوشتی و چقدر دردناک همذات پنداری کردم باهات
پاسخحذفمن یه دختر دگرجنس گرا هستم...ولی حق رو کاملا به تو و امثال تو میدم و کاملا درکتون میکنم
پاسخحذفخیلی از دگرجنس گراها واقعا بی رحمن
ولی خودکشی که راهش نیست...بذار هرچی دلشون میخواد بگن...بذار انقد بگن که خسته شن
ضعف نشون بدی باختی
((امیدوارم روزی برسه که شماهام مث بقیه بتونید اونجوری که دلتون میخواد زندگی کنید و از زندگیتون لذت ببرید))
اونا نمی تونن ما رو درک کنن... چون یا کارمون را جرم میدونن و مارو مجرم
پاسخحذفو یا مریض میدونن که باید درمان بشیم...
و تازه استریت هایی هم که به ما یه جورایی حق میدن بیشتر بابت آزادی بیشتر و ولنگاری خودشونه...
چرا ما باید حقانیت خودمون رو از اونا بگیریم (عین دوران برده داری...!!)
اشتباه نکن و به آینده امیدوار باش و مخصوصا به فکر پدرو مادرت باش که بعد از شنیدن خودکشیت چه خواهند کشید
پاسخحذف