به وبلاگ من خوش آمدید

عشق ناتمام

- مواظب باش جاستین ؛ می خوری زمین.
+ چه با نمکه
- [بالبخند]خیلی هم بازیگوشه
- تو اینجا چیکار میکنی؟
+ زندگی
- کی اومدی؟
+ پارسال
- الان چیکار میکنی؟ دوست پسرت کجاست؟
+جداشدیم
- [لبخند تلخ]
+ نساختیم
جاستین : من خسته شدم بریم خونه
- باشه عزیزم الان می ریم
+ تو چیکار می کنی؟
- منم از پارتنرم جد ا شدم.با دو تا پسرام زندگی می کنم
- باید برم دنبال مارتین. امروز از طرف مدرسه اش قرار بود برن باغ وحش کلی هیجانزده بود
- من دیگه باید برم
+همین؟...
- خیلی دیر برگشتی ... خیلی دیر ...


باران می بارد
چتر را باز می کند
دست جاستین را می گیرد و از پارک ناپدید می شود
او می ماند و نیمکت...
تنهایی زیر باران خیس می شود.

۲ نظر:

  1. عزیزم ، خواستگاری کردن هم آداب و رسومی داره ، باید یه دست گل بگیری بری پیش باباش ، نه اینکه وسط پارک چشم چرونی کنی ..
    حالا بمون زیر بارون خیس شی سرمابخوری ، بعد بیا داروخانه دوات پیش منه :))

    پاسخحذف
  2. من راوی ماجرام
    اولی دست جاستینو می گیره و از پارک می ره
    دومی می مونه زیر باران خیس می شه
    به من دخلی نداره که!
    قضیه چشم چرونی نیست . اینا قبلا همدیگه را می شناختن. دومی سرش به سنگ خورده برگشته پیش اولی ...ولی خیر دیر.

    پاسخحذف