من نه آن نیمه جان مانده در نیمه ی راهم
نه بی جان رسیده به آن نقطه ی پایانم
من آن برگ خشکیده ی زرد درخت پاییزم
دور افتاده و جدا با آن باد سرد شبانگاهم
اسیر پیچش باد و ضربه های آن دیوارم
که نه در زیر پای رهگذری له می شوم
نه در آغوش زمین ، محو خاک گرم می شوم
رنجیده ی باد و هراسان زمستانم
بی هیچ رویایی محو تماشای برگریزانم
مات خش خش برگهای زیر کودکان دوانم
در انتظار آن خش خش و آخر کارم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر