گاهی گمان می بری زمان که بگذرد کهنه شود آن خاطره
زمان که از چنگ برفت بوی خوش گلشن شود آن خاطره
از دور اغوا کند مصرع گم شده ی شعر تو را
گاهی گمان می بری گر دیوانه و مجنون شوی...
آن خیال مَحال به مُحاق رود
در شب بی ماه
شب که شد
دیوانه شود دلداده ی هر قصه ای در حسرت و آه
باورکن ...
باورکن نشود فراموش کرد آن همه دلبستگی ها را
چه در کنج خاطره ای کهنه چه در مرز ذهن به جنون نشسته
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر