آن روز هوای اهواز خیلی غبارآلود بود
شیشه های کثیف اتوبوس را تمیز می کرد
انگارنه انگار که همین دیروز آن ها را تمیز کرده بود
یک من خاک روی شیشه ها بود مثل اینکه از منطقه جنگی آمده باشد
شیشه های اتوبوس را یکی پس از دیگری تمیز می کرد و هربار از چهارپایه پایین می آمد و آن را به طرف پنجره بعدی می کشید و دوباره سوار چهارپایه می شدو شیشه بعدی را تمیز می کرد
شیشه اولی ... شیشه دومی ... شیشه سومی ... وقتی به شیشه چهارم رسید با دستمال خیس شروع به تمیز کردن کرد؛ دستمال را که کشید گردو خاک از روی شیشه پاک شد ، نگاهش به انسوی شیشه افتاد و یک آن قلبش نتپید؛به تندی شیشه را پاک کرد. قلبش تندتر می زد. شیشه که شفاف شد؛ آن سوی پنجره پسری به غایت زیبا با چشمانی اشکبار نشسته بود. مبهوت زیبایی ان شده بود ، هیچ صدایی نمی شنید ، نه سروصدای ترمینال و نه حتی صدای ضربان قلبش ، انگار حتی نفس نمی کشید که با صدای بلند و عصبانی میرزا کمی به خود آمد
میرزا با عصبانیت: مناخیم حواست کجاست ؛ پسر؟ مگر نمی شنوی حتماً باید سرت داد زد؟!!
مناخیم انگار که از یک رویا بیدار شده باشد؛ در کنار داد و بیدادهای میرزا ؛ صدای تپش قلبش را هم می شنید
کم کم سروصدای ترمینال را که شنید ؛ به خود آمد
میرزا : مگه با تو نیستم حواست کجاست؟
بجنب یالّا! دوشیشه را هنوز تمام نکرده ای
مناخیم نگاهش را از میرزا به سمت پنجره برگرداند و دوباره به ان سوی شیشه نگاه کرد و دوباره رو به میرزا کرد و گفت : چشم اوستا الان تمام می کنم
مناخیم کارش را که تمام کرد سریع وارد اتوبوس شد
تمام حواسش به آن پسر بود باز مناخیم هیچ صدایی را نمی شنید انگار قلبش نمی تپید آن پسر دیگر گریه نمی کرد اشکهایش را پاک کرده بود و از پنجره بیرون را نگاه می کرد
میرزا دوباره با عصبانیت: هی مناخیم؟؟؟ با توام؟!! حواست امروز کجاست؟
مناخیم باز مثل آنکه از رویا بیدار شده باشد همراه صدای عصبانی میرزا صدای تند تپیدن قلبش را می شنید
میرزا: بشین می خواهیم حرکت کنیم
مناخیم کمی مکث کرد ... ننشست و به طرف آن پسر رفت وقتی رسید لحظه ای سکوت کرد
آن پسر با تعجب نگاه می کرد
مناخیم دست اش را دراز کرد و گفت: سلام من مناخیم هستم شاگرد راننده اتوبوس
برای دانلود آهنگ دیگه شاد نمی شم از گروه مامبو کلیک کنید
شعر و ترانه از محمد شهسواری
اعضای گروه مامبو: حسام و مهدی
پ.ن
آهنگ خیلی جالبی است البته ارتباط با شعرش به دلیل عشق به دختر برای من همجنسگرا غیر ممکن بود ولی چون به لهجه بندریست و نمی توونستم شعر را بطور کامل بفهمم ؛ لذت بخش بود اینکه چند کلمه را می فهمی بعد چند کلمه را نمی فهمی جالب بود از طرفی احساس درون صدای خواننده هاشون عالی بود از همه مهمتر موزیکش هست که اگه غمگین باشی و بخوای به اهنگ غمگین گوش کنی می توونی به این آهنگ گوش کنی اگه شاد باشی بخوای به اهنگ شاد گوش کنی بازم می توونی به این اهنگ گوش کنی یعنی موزیکش طوریه که هر حسی که درونت باشه را بهت می ده!
انسان تنها موجودیست که می توونه تو خیالش با کسی زندگی کنه
این سکانس از تاثیرگذارترین سکانس های سریال کارا سودا هست که با نام اوکیا از شبکه های جم پخش می شه
شیشه های کثیف اتوبوس را تمیز می کرد
انگارنه انگار که همین دیروز آن ها را تمیز کرده بود
یک من خاک روی شیشه ها بود مثل اینکه از منطقه جنگی آمده باشد
شیشه های اتوبوس را یکی پس از دیگری تمیز می کرد و هربار از چهارپایه پایین می آمد و آن را به طرف پنجره بعدی می کشید و دوباره سوار چهارپایه می شدو شیشه بعدی را تمیز می کرد
شیشه اولی ... شیشه دومی ... شیشه سومی ... وقتی به شیشه چهارم رسید با دستمال خیس شروع به تمیز کردن کرد؛ دستمال را که کشید گردو خاک از روی شیشه پاک شد ، نگاهش به انسوی شیشه افتاد و یک آن قلبش نتپید؛به تندی شیشه را پاک کرد. قلبش تندتر می زد. شیشه که شفاف شد؛ آن سوی پنجره پسری به غایت زیبا با چشمانی اشکبار نشسته بود. مبهوت زیبایی ان شده بود ، هیچ صدایی نمی شنید ، نه سروصدای ترمینال و نه حتی صدای ضربان قلبش ، انگار حتی نفس نمی کشید که با صدای بلند و عصبانی میرزا کمی به خود آمد
میرزا با عصبانیت: مناخیم حواست کجاست ؛ پسر؟ مگر نمی شنوی حتماً باید سرت داد زد؟!!
مناخیم انگار که از یک رویا بیدار شده باشد؛ در کنار داد و بیدادهای میرزا ؛ صدای تپش قلبش را هم می شنید
کم کم سروصدای ترمینال را که شنید ؛ به خود آمد
میرزا : مگه با تو نیستم حواست کجاست؟
بجنب یالّا! دوشیشه را هنوز تمام نکرده ای
مناخیم نگاهش را از میرزا به سمت پنجره برگرداند و دوباره به ان سوی شیشه نگاه کرد و دوباره رو به میرزا کرد و گفت : چشم اوستا الان تمام می کنم
مناخیم کارش را که تمام کرد سریع وارد اتوبوس شد
تمام حواسش به آن پسر بود باز مناخیم هیچ صدایی را نمی شنید انگار قلبش نمی تپید آن پسر دیگر گریه نمی کرد اشکهایش را پاک کرده بود و از پنجره بیرون را نگاه می کرد
میرزا دوباره با عصبانیت: هی مناخیم؟؟؟ با توام؟!! حواست امروز کجاست؟
مناخیم باز مثل آنکه از رویا بیدار شده باشد همراه صدای عصبانی میرزا صدای تند تپیدن قلبش را می شنید
میرزا: بشین می خواهیم حرکت کنیم
مناخیم کمی مکث کرد ... ننشست و به طرف آن پسر رفت وقتی رسید لحظه ای سکوت کرد
آن پسر با تعجب نگاه می کرد
مناخیم دست اش را دراز کرد و گفت: سلام من مناخیم هستم شاگرد راننده اتوبوس
برای دانلود آهنگ دیگه شاد نمی شم از گروه مامبو کلیک کنید
شعر و ترانه از محمد شهسواری
اعضای گروه مامبو: حسام و مهدی
پ.ن
آهنگ خیلی جالبی است البته ارتباط با شعرش به دلیل عشق به دختر برای من همجنسگرا غیر ممکن بود ولی چون به لهجه بندریست و نمی توونستم شعر را بطور کامل بفهمم ؛ لذت بخش بود اینکه چند کلمه را می فهمی بعد چند کلمه را نمی فهمی جالب بود از طرفی احساس درون صدای خواننده هاشون عالی بود از همه مهمتر موزیکش هست که اگه غمگین باشی و بخوای به اهنگ غمگین گوش کنی می توونی به این آهنگ گوش کنی اگه شاد باشی بخوای به اهنگ شاد گوش کنی بازم می توونی به این اهنگ گوش کنی یعنی موزیکش طوریه که هر حسی که درونت باشه را بهت می ده!
این سکانس از تاثیرگذارترین سکانس های سریال کارا سودا هست که با نام اوکیا از شبکه های جم پخش می شه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر