دور که شدی به خیالت می توانی به عقب نیم نگاهی بیاندا زی
نیم نگاهی می کنی و وسوسه می شوی
تمام نگاهت را به گذشته می دوزی ...
خشم سینه ات را می فشارد اشک در گوشه چشم سنگین می شود
گاهی باید آهنگ ماندن کرد و جنگید و جنگید تا که شاید پیروزمند نبرد جانکاه شد
جانی که نماند ، پژمانی درونت لانه می کند پژواک زندگی خاموش می شود
چه آهنگ ماندن چه آهنگ رفتن ، گاهی هر دو هجو وبیهوده است
گاهی باید حتماً مُرد تا که شاید رها شد
ترانه سرا :فراز حلمی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر