چشمک ستاره ها در نور شهر کم پیداست
تابستان است
دستهایم در دستهایت گره خورده است
نسیمی درختان را به رقص وامیدارد
صدای رقص برگ ها دلنشین است
در سکوت ، در دل شب هم قدم می شویم
نیمکتی خالیست
من و تو کنار هم می نشینیم
سر روی شانه ات می گذارم
دست دور گردنم می اندازی
چشمانم را می بندم
سیگاری دود می کنی
سیگارت که تمام شد نگاه به ساعت می کنی
دیر وقت است
چشمانم را باز می کنم و خمیازه ای می کشم
زیباب ود .. ترانه هم شنیدنی بود ممنون برای به اشتراک گذاشتنش
پاسخحذفممنون
پاسخحذف