قبول دارم تو یک دل سیر مرا نبوسیدی
یا که من یک دل سیر موج نگاهت را نگاه نکردم
قبول دارم حتی ما یک شب تا صبح غرق یک آغوش
نبودیم
قبول دارم که طعم ترانه ای را شبانه مزه مزه
نکردیم
یا که رنگ آفتابی را بر تن نتابانیدیم
یا که رنگ آفتابی را بر تن نتابانیدیم
قبول دارم حادثه ای قهقه وار را همتجربه نبوده
ایم
یا که آرامشی دریاوار در ساحلی دور دست ...
یا که آرامشی دریاوار در ساحلی دور دست ...
قبول دارم خزانی را ندیدیم زمستانی را نفهمیدیم
یا که بهاری را نبوییدیم
حتی قبول دارم لحن هیچ سیبی را در تحویل هیچ سالی نبوییدیم
قبول دارم در کنجی عاشق وار در شبی بی نور پچ پچ
وار نخندیدیم
قبول دارم عاشقم نیستی اینکه فراموشم کرده ای
اما قبول می کنی که قلبم دیوانه وار در میان
آغوشت جامانده؟
قبول داری یک من بی هیچ تقصیری به نبودنت آشفته
وار گشته؟
آیا قبول داری رویای یک دل لابه لای آوار خشمت
دفن گشته؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر