و تو اي مرگ روزي مرا تجربه خواهي كرد...
روزي به سراغت خواهم آمد
با آغوشي باز و چشماني مصمم
تو، نمي دانم مرا چگونه خواهي يافت
كه من تو را مثل كبوتري زخمي و خونين
از كف خيابان برخواهم داشت
و خونت از ميان انگشتان من جاري خواهد شد
آن روز نفسهاي آخرت را با من خواهي كشيد
و آنگاه كه به هم رسيديم
اين تويي كه نخواهي بود اي مرگ
حال كه از ديدن هم دلهره دارد؟ من يا تو؟
به سراغت خواهم آمد
و تو آن روز تجربه عجيبي خواهي داشت...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر