در این ایام سخت عذاب آور چرا دیوانه نمی شوم؟
مگر ممکن است نپژمردن در این عشق
مگر ممکن است جان نکاهی از بودن این فاصله ها
...
از این احساس دردآور گناه و قصور من ...
از اینکه اگر چنین بود و چنان
نبود شاید من امروز بی تو نمانده بودم
می دانم این قلب فراموشت نخواهد کرد هرگز، تا آن
نقطه ی اضمحلال زندگی
نقطه ی پایانی که دیگر به چشم تماشاییست
نقطه ی پایان بودن نفس کشیدن گریستن یا که
خندیدن
می ترسم از قضاوت شدن از متهم بودن
خشمگینم از فراموش شدن
از تو فقط از تو
پ.ن
Bazen küçük bir an için
Ömür bile verilir
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر