به وبلاگ من خوش آمدید

نفرتی خواهم کاشت در دل ...

جای عشقت نفرتی خواهم کاشت در این دل
دور خواهم کرد از این ذهن یادت رو
دور خواهم شد از این کشور ... از این سرای مولا و ولایت
که پشت این مرزها آزادیست
که مردمانش همه سکولارند
دروغ نمیگویند نه از ان رو که بهشت و جهنمیست
که مردمان مسلمان کشور من دروغگویند
که از برای بهشت و جهنم است که دروغ نمیگویند
اری دروغ نمیگویند ... نمیگویند ... نمیگویند ... و آنگاه ...
" به درک " ... " به جهنم " ... دروغگو میشوند ...
دور خواهم شد از این سرای نفرین ونفرت
پلی خواهم ساخت از عشق
گذر خواهم کرد از این رود جاری
که عشق ماهی در آن ممنوع است

پرواز خواهم کرد رو به افق ... رو به غروب آفتاب تا از آن پس طلوع آفتابم با عشق باشد
که پشت این مرزها مرو متفاوت نخواهند گفت
که در اینجا همسنگرانم مرو متفاوتم گفتند
شاید روزی عشق رو تجربه کردم ... شاید ...
که در اینجا مرو به جرم عشق دار میزنند
دور خواهم شد از کشوری که رهبرش الدنگ و چلاق است
که خدایم مرو در آنسوی مرزها در آغوش خواهد کشید ... " که میدانم چه رنجی کشیده ای در کشوری که رهبرش عقل و جسمی ناقص دارد "
من دور خواهم شد که دراینجا خدایی نیست

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر