به وبلاگ من خوش آمدید

شب های تاریک
شب های دلتنگ
شب های خاموش.
*

شب های زیر چتر غم
شب های دلگیر
شب های زندان،
شب های زنجیر.
شب های بی فانوس مهتاب
شب های مرداب
شب های سردِ برگ ریزان
شب های درد مردمی در خود گریزان

شب های پشت پرده نُه توی ظلمت
شب های غربت
شب های کُنجِ انزوا، بی ذره ای نور
شب های مجبور

شب های مرگ زندگی
شب های بیداد
شب های فریاد.

*

شب ها که چون آوای تندر، نعره ی تیر
جان می شکافد هر زمان تا بانگ شبگیر
شب ها که وحشت می خروشد بر در و بام
شب های سرسام
شب ها که راه کهکشان
از هُرمِ آتش
سرخ رنگ است.
شب ها که جنگ است!

شب ها که می لرزد زمین، هر لحظه صد بار
شب ها که قلب کودکان می افتد از کار،
شب های رگبار

شب ها که برقِ شعله افکن، دود باروت
ره می گشاید تا بلندای ستاره.

شب های سنگر های خونین
شب های پیکر های پاره
شب ها که در پهنای بی آرام کارون
دیگر نه آب است این
که: لب پَر میزند خون!

شب های غمناک
شب ها که خیل بیگناهان
چون برگ میافتد بر خاک
شب های تلخ بردباری
شب های سنگین و سیاه سوگواری

شب های که قوتِ مادران چشم بر در
با روح مالامالِ اندوه
بغض است و فریاد
«وای» است و زاری.

شب های حیرت.
شب های حسرت.

در تنگنایی این چنین تاریکِ تاریک
جان را امیدی زنده می دارد که فردا
-فردای نزدیک-
این خلقِ خاموش
با صبح پیروزی کشد بانگ رهایی
پر می گشاید در بهشت روشنایی. 

"فریدون مشیری"
یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود هیچکس نبود
در تاریکترین تاریکی مجنونی بی صدا در سکوت مطلق محبوس بود
تا که شب گردی دوره گرد به هنگام گذر عطری به زیبایی شب را به مشام شنید
در پی عطر بر لب آن تاریکی ایستاد و فریاد برآورد: کسی هست؟
دست بر تاریکی دراز کرد و گفت: کسی نیست؟
درسکوت مجنون گرفتار دست شب گرد را گرفت و به تاریکی کشید و خود را رهانید و گریخت
شب گرد بخت برگشته گرفتار تاریکی شد و هرچه کرد از تاریکی رها نشد که نشد
هر دستی که به سویش دراز شد از تاریکی رهایش نکرد که نکرد
تا که ساحری پیر و سالخورده ، عصا به دست و لرزان و لنگان با مویی سپید و مجعّد بر لب تاریکی رسید و گفت:طلسم تاریکی تنها با دستان عاشق واقعی از بین می رود ، یا که مجنون برخواهد گشت و با جنون طلسم تاریکی را از بین خواهد برد یا که در تاریکی بغرنج در فراموشی لایتناهی قصه ی افسانه ها خواهی شد
خورشد از پست کوه برآمد و پشت دریاچه غروب کرد ، گل رویید و برف ها آب شد ، شب گرد قصه ی ما قصه ی افسانه ها شد