به وبلاگ من خوش آمدید

نه بارانم نه اشک نه گل و نه عشق


اگر باران بودم انقدر مي باريدم تا غبار غم را از دلت پاک کنم

اگر اشک بودم مثل باران بهاري به پايت مي گريستم
اگر گل بودم شاخه اي از وجودم را تقديم وجود عزيزت ميکردم
اگر عشق بودم آهنگ دوست داشتن را برايت مينواختم
ولي افسوس که نه بارانم نه اشک نه گل و نه عشق
اما هر چه هستم دوستت دارم

خوش به حال آسمون

خوش به حال آسمون که هر وقت دلش بگیره بی بهونه می باره ...
به کسی توجه نمی کنه ...
از کسی خجالت نمی کشه ...
می باره و می باره و ...
اینقدر می باره تا آبی شه ...
آفتابی شه ...!!!
کاش ...
کاش می شد مثل آسمون بود ...
کاش می شد وقتی دلت گرفت اونقدر بباری تا بالاخره آفتابی شی ... 
بعدش هم انگار نه انگار که بارشی بوده


هنوز هم زیباست انتظار آغوشت را کشیدن

هنوز هم

چشمانم، نگاهت را؛

نگاهت، لبانم را؛

و لبانم، لبانت را نشانه میرود

در طلب یک بوسه ...

هنوز هم زیباست انتظار آغوشت را کشیدن

حتی زیباتر از گذشته

عاشقی

عاشقی هم دردیست
چاره اش باید کرد
باید آن را برسانی تا آخر
یا که انکار کنی از اول

عشق تو یلدا ترین فصل کتاب زندگانی بود

در شب یلدای بوسیدن کجا بودی؟

دلم تنگ نوازش های دست مهربانت بود

و قلب خسته ام در جستجوی بودن آغوش گرمت،

از سر شوق نگاه دلکش چشمان مستت به تپش افتاد

و انجام شب یلدای این پائیز،

نگاه سرد من بر قاب عکست بود

و لبخند قشنگت را هزاران بار بوسیدم

و در چشمان زیبایت نگه کردم

و با عکس خموشت گفتگو کردم

شنیدستم که عکست بارها می گفت:

تو را من دوست می دارم!

ولی افسوس عکست بود با من گفتگو می کرد

و شاید هم خیال خوش خیالم بود

نمی دانم!

ولی ای کوه سرشار از غرورم،

عشق تو یلدا ترین فصل کتاب زندگانی بود

تو را من دوست می دارم!!!

چه فکر نازک غمناکی!

خیال می‌کنم دچار آن رگ پنهان رنگ‌ها هستی
دچار یعنی عاشق!
و فکر کن چه تنهاست، اگر ماهی کوچک، دچار آبی دریای بی‌کران باشد
چه فکر نازک غمناکی!
دچار باید بود!

"سهراب سپهری"

به سراغ من اگر میایئد ...

به سراغ من اگر میایئد نرم و آهسته بیایئد.مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهائی من.

"سهراب سپهری"

از بس که خالــی ام از تو ...

دستم
به تو که نمی رسد
فقط حریف واژه ها می شوم !
گاهی
هوس می کنم
...تمام کاغذهای سفید روی میز را
از نام تو پرکنم ...
تنگاتنگ هم
بی هیچ فاصله ای !!
از بس
که خالــی ام از تو ...
از بس
که تو را کـم دارم ...
آخر مگرکاغذ هم
زندگی می شود ؟!!

وقتی دلتنگ تو میشوم...


وقتی...
دلتنگ تو میشوم...
وقتی...
عطر تنت را می خواهم...
من به باد هم...
التماس میکنم...
خدا که جای خود دارد...

میــ تونمـــ شیء خوبیـــ باشمـــ


میــ تونمـــ

شیء

خوبیـــ باشمـــ
.
.
.
مثلا یه ساعتـــ

خیلیـــ خوبـــ یاد گرفتمـــ

ساعتـــ هایـــِ

نبودتـــ رو بشمارمــــ

من دوستت دارم ...نــــــــــــــــــرو .

یه جایی باید دست آدم‌ها را بکشی ...
نگه‌شان داری...
صورت‌شان را میان دستانت محکم بگیری...
بگویی ببین...
من دوستت دارم ...نــــــــــــــــــرو .

تو را دوست دارم

تو را دوست دارم
چه فرق مىكند كه چرا
يا از چه وقت
يا چطور شد كه...
چه فرق مىكند
وقتى تو بايد باور كنى
كه نمىكنى
و من بايد فراموش كنم
كه نمیكنم

عشق Luck و Noah

As the World Turns

image name

یکی از سریال های daytime آمریکایی است که 54 سال پخش می شد

 عشق Luck و Noah بخشی از این سریاله

 که دوران جوونی Luck را Van hansis بازی کرده و Jack silbermann بازیگر نقش Noah میباشد

داستان عشق Luck و Noah از یه برخورد شروع میشه ؛ مثل همه داستان های عاشقانه

میخورن به هم و کلی کاغذ پخش زمین میشه ... موقع جمع کردن دستشون میخوره به هم!

و چون Luck همجنسگراست ؛ از این که دستش خورده به دست پسر جذابی مثل Noah یه جور خاصی میشه

همچین سکانسی تو فیلم Dostana و Billys hollywood screen kiss هم هست

یه حس آشنا واسه یه همجنسگراست

واسه من زیاد اتفاق افتاده ؛ مثلا تو تاکسی اگه یه دختر کنارم بشینه اصلا معذب نمیشم بعضی وقتها حتی اونقدر متوجه نیستم که یه هویی به خودم می آم که این دختره نمیدونه که من گی هستم و خودمو جمع و جور میکنم... اما اگه یه پسره جذاب کنارم بشینه فرصت رو از دست نمیدم! ... خودموبهش میجسبونم !!!D: ... همین که دستم به دستش بخوره هم حس خوبی به آدم می دیده!

  Luck عاشق میشه اما Noah با یه دختر رابطه داره ... Luck با دیدن لحظه بوسیدن دختره توسط Noah حرص میخوره ... ناراحت میشه ... سرشو به دیوار میکوبه ... این حس برای من هم آشناست ... شده که از پسری خوشم بیاد و بعد متوجه بشم که همجنسگرا نیست و من حسودیم میشه به دختره ... حرص میخورم ... غصه ام میگیره ...
اولین بوسه
و بلاخره عشق زاییده میشود و اولین بوسه را برلبان هم مینشانند
من عاشق این سریالم و این عشق ...
دوست داشتم مثل اونا زندگی کنم ... فقط دوست پسرم هم همجنسگرا باشه چون غیر ممکنه که پسری که از دختر هم خوشش میاد ؛ عاشق یه پسر بشه و تا آخر عمرش وفادار بمونه و سراغ دختر نره ... این سریال میخواد نشون بده که ممکنه اما باور نکنید همش تو فیلمه

برای توضیحات بیشتر میتوونید به صفحه ویکی پدیا مربوط به Noah و Luck بروید
  Luke

اگر آداب ماندن نمی دانید لااقل ...


ترک کردن آدمها هم آدابی دارد
اگر آداب ماندن نمی دانید
لااقل
درست ترکشان کنید
تا تَرَک برندارند......!

من بغض می‌کنم ، آسمان گریه ...


من با تو زیر باران نرفته ام
باران که می‌بارد
دلم برایت تنگ تر میشود
راه میافتم بدون چتر
من بغض می‌کنم ، آسمان گریه ...

میشه افسانه ها رو زندگی کرد اگه حق با منه دیوانه باشه

نذار باور کنم تنهای تنهام
نمی خوام با کسی غیر از تو باشم
می خوام از خوابی که لحظش یه ساله
برای دیدن روی تو پا شم
اگه تو باشی و دنیا نباشه
می شه با تو همه دنیا رو حس کرد
همه دنیا بیاد و تو نباشی
دلم دق می کنه با این همه درد

تمام زندگیمو زیر و رو کن
که بی تو دلخوشی هامم گناهه
خودت باش و من و دیوانگی هام
فقط با تو دل من رو به راهه
بذار باور کنم اینو که با عشق
حقیقت می شه تو افسانه باشه
میشه افسانه ها رو زندگی کرد
اگه حق با منه دیوانه باشه
می شه افسانه ها رو زندگی کرد
اگه حق با منه دیوانه باشه

اين يكـي را ، خـودت بايـد پـُر كُـني

آدم هـا كه عوض مي شونـد
از "سلام" و "شب بخيـر" گفتن شـان مي شـود فهميـد !
از بـوسه هـا و نـگاه هـا !
از گودال هـاي ِ عميقـي كه بيـن ِ تـو و خودشـان مي كـَنند !
و تويش را پـُر از دليـل مي كُـنند !
و بعضـي هـا را بي خيـالَش مي شونـد !
يك گودال هم ، تـوي ِ دل ِ تـو مي كـَنند !
كه اين يكـي را ، خـودت بايـد پـُر كُـني