سفرنامه دکتر امیر هو
خواب دیدم
تو یه سالن بزرگ ، از اونایی که ناسا داره
نشستیم پشت کامپیوتر داریم با یه سری موجودات فضایی مذاکره می کنیم!
چند نفر از مقامات بلند پایه ناسا دارای نیروهای جادویی بودن
وقتی یکی از اعضا با مذاکره ی با آدم فضایی ها مخالفت کرد واسه گوش مالیش یکی از مقامات ارشد فوتش کرد سکسکه اش گرفت!
بعد در ادامه خواب نازنینم
آدم فضایی ها نارو زدن و ریختن به مرکز فرماندهی مون و همه را قلع و قمع کردن
من در رفتم:دی
از رو دیوار پریدم
قسمتی را هم پرواز کردم(فقط تو این قسمت از خوابم نیروی جادویی داشتم)
خلاصه فرار کردم
موجودات فضایی قصد داشتن همه ساکنین کره زمین را بکشن
من چند نفر از دوستامو دیدم با هم داشتیم فرار می کردیم که...
رسیدیم جلو خونه رییس جمهور پیشین آمریکا!!!(ولی بوش نبود!)
از پنجره ما رو دید
صدامون زد
اینم بگم که اون هم جز فرماندهان ارشد بود نیروی جادویی داشت!
وقتی رفتیم داخل مجتمع گفتن نمی توونین برین داخل
برای ملاقات با آقای رییس باید از کامپیوتر مسجد سر کوچه ایمیل بزنین و بعد ...
رفتیم مسجد سر کوچه دیدیم موشک زدن یه بخشیش تخریب شده و مردم دارن بازسازیش می کنن(شبیه فیلمهای جنگی دوره رنسانس بود)
خلاصه در ادامه خواب...
با دوز و کلک خودمون قاطیه خدمه بازسازی کردیم . رفتیم داخل
گفتم به مسولش که کامپیوتر مسجدو راه اندازی کنیم!گفت باشه!
فقط کامپیوتر مسجد و برده بودن داخل یه ماشین
سوییچ را داد
یکی رفت که کامپیوترو بیاره
ولی یهو یادش افتاد که زن و بچه اش موندن به امون خدا!
رفت اونا رو هم آورد
کامپیوتر را از ماشین آوردیم بیرون
ملت ریخته بودن بیرون مسجد
ول وله بود
بعد از خواب بیدار شدم
نفهمیدن بلاخره کره زمین را نجات دادم یا نه
پ .ن
فقط تاردیس نداشتم.حیف شد.
تو یه سالن بزرگ ، از اونایی که ناسا داره
نشستیم پشت کامپیوتر داریم با یه سری موجودات فضایی مذاکره می کنیم!
چند نفر از مقامات بلند پایه ناسا دارای نیروهای جادویی بودن
وقتی یکی از اعضا با مذاکره ی با آدم فضایی ها مخالفت کرد واسه گوش مالیش یکی از مقامات ارشد فوتش کرد سکسکه اش گرفت!
بعد در ادامه خواب نازنینم
آدم فضایی ها نارو زدن و ریختن به مرکز فرماندهی مون و همه را قلع و قمع کردن
من در رفتم:دی
از رو دیوار پریدم
قسمتی را هم پرواز کردم(فقط تو این قسمت از خوابم نیروی جادویی داشتم)
خلاصه فرار کردم
موجودات فضایی قصد داشتن همه ساکنین کره زمین را بکشن
من چند نفر از دوستامو دیدم با هم داشتیم فرار می کردیم که...
رسیدیم جلو خونه رییس جمهور پیشین آمریکا!!!(ولی بوش نبود!)
از پنجره ما رو دید
صدامون زد
اینم بگم که اون هم جز فرماندهان ارشد بود نیروی جادویی داشت!
وقتی رفتیم داخل مجتمع گفتن نمی توونین برین داخل
برای ملاقات با آقای رییس باید از کامپیوتر مسجد سر کوچه ایمیل بزنین و بعد ...
رفتیم مسجد سر کوچه دیدیم موشک زدن یه بخشیش تخریب شده و مردم دارن بازسازیش می کنن(شبیه فیلمهای جنگی دوره رنسانس بود)
خلاصه در ادامه خواب...
با دوز و کلک خودمون قاطیه خدمه بازسازی کردیم . رفتیم داخل
گفتم به مسولش که کامپیوتر مسجدو راه اندازی کنیم!گفت باشه!
فقط کامپیوتر مسجد و برده بودن داخل یه ماشین
سوییچ را داد
یکی رفت که کامپیوترو بیاره
ولی یهو یادش افتاد که زن و بچه اش موندن به امون خدا!
رفت اونا رو هم آورد
کامپیوتر را از ماشین آوردیم بیرون
ملت ریخته بودن بیرون مسجد
ول وله بود
بعد از خواب بیدار شدم
نفهمیدن بلاخره کره زمین را نجات دادم یا نه
پ .ن
فقط تاردیس نداشتم.حیف شد.
اشتراک در:
پستها (Atom)