به وبلاگ من خوش آمدید

دردیست غیرمردن

رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن            ترک من خراب شب گرد مبتلا کن
ماییم و موج سودا شب تا به روز تنها         خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کن 
از من گریز تا تو هم در بلا نیفتی               بگزین ره سلامت ترک ره بلا کن
ماییم و آب دیده در کنج غم خزیده               بر آب دیده ما صد جای آسیا کن
خیره کشی است ما را دارد دلی چو خارا      بکشد کسش نگوید تدبیر خونبها کن 
بر شاه خوبرویان واجب وفا نباشد              ای زردروی عاشق تو صبر کن وفا کن
دردی است غیر مردن آن را دوا نباشد        پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن
در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم     با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن
گر اژدهاست بر ره عشقی است چون زمرد   از برق این زمرد هی دفع اژدها کن
بس کن که بیخودم من ور تو هنرفزایی           تاریخ بوعلی گو تنبیه بوالعلا کن

پ.ن
میگن این آخرین شعر مولاناست

آینه ی شکسته

گاهی عشق به مانند صدای دل نواز پیچش آتش و نور امیدبخش اش در دالان هزار توی قصر امپراطورهاست ، بی باک و بی هدف
گاهی عشق به مانند دلهره ی اشک آور کنج دل است ، بی صدا و بی پایان
گاهی عشق به مانند رقص عقاب خوش پرواز و حسرت ماهی تنگ بلور است ، بی لبخند و بی هیچ
گاهی عشق به مانند طراوت پسابارن و چکه چکه ی ناودان خانه ی کلنگی است ، بی ریا و بی توقع
گاهی عشق به مانند رویا و تند خویی آینه ی شکسته است ، بی رحم و بی شفقت