چند هفتهایست که برنامهی استیج، اگر نگوئیم اصلیترین موضوع، باید بگوئیم
یکی از موضوعاتِ اصلیِ گفت و گوهای اجتماعیِ کشور شده است. جامعهای که
فضای مشخصی برای شادی، شوخی، لودگی و ... نداشته باشد، از هر فرصتی برای
تخلیهی فشارِ هیجانیِ خود بهره میبرد و چه فرصتی بهتر از استیج؟!
نه قصدِ آن را دارم که واردِ فضای برنامه شوم و رفتارهای داوران را موردِ بررسی قرار دهم و نه اصولاً صلاحیتِ این کار را دارم. بنابراین، صرفاً نظرم را نسبت به بخشی از حواشیِ آن و شوخیهای کلامی و غیرِ کلامی که اینروزها زیاد با آنها روبرو میشویم و گمان میکنم خیلی از این موارد از مرحلهی شوخی گذشته و واردِ دنیایِ ذهنیِ افراد شدهاند، بیان خواهم کرد.
فریال، نامِ یکی از شرکتکنندگان مسابقه است. او دارای اندام و چهرهی زیبائیست، او میداند که با ریتمِ آهنگهایش چطور هماهنگ باشد. او از نظرِ اکثر داورانِ همین مسابقه، صدای خوبی هم دارد. اینها نکاتِ مثبتِ فریال برای خوانندگی هستند. یعنی دقیقا تمامِ چیزهایی که اگر یک خواننده داشته باشد، میتوانیم بگوئیم او واقعا "پرفکت" است! از طرفِ دیگر، فریال لباسهایی را انتخاب میکند که در دنیای آزاد، هیچ مساله و مشکلی ندارند. اما در دنیای ذهنهای بستهی ما چرا! اگر نگاهی به عروسیها و تولدهای دور و برمان بیاندازیم، میتوانیم لباسهای فریال را جزو پوشیدهترین این لباسها محسوب کنیم.
پس مشکل دقیقا کجاست که "فریال" با حجمِ بسیاری از شوخیهای کلامی و تصویریِ بسیار زننده و خطرناک مواجه شده است؟
مساله از ذهنِ جنسیتی شدهی ما نشأت میگیرد. ذهنی که آموخته است در کوچه و خیابان اگر پسر و دختری را با هم دید، اولین پیشفرضش این باشد که اینها یا از یک رابطهی جنسی بیرون آمدهاند و یا قرار است واردِ یک رابطهی جنسی شوند!
مساله از ذهنِ جنسیتی شدهی ما ناشی میشود که در هر زمان و مکانی، حقِ متلک انداختن به دختران و زنان، برای تمامیِ پسران و مردانمان محفوظ است.
مساله از جایی شروع میشود که ما ( زنان و مردان) بر مبنای نوعِ آرایشِ یک دختر و زن به او میگوئیم: "خراب" و فراموش میکنیم که خراب، ذهنِ بیمارگونهی ماست که ما را هر روز بیشتر از قبل در مریضیِ خطرناکِ خود فرو میبرد.
قرار بود استیج مسابقهای باشد که بهترین خوانندهی فارسیزبان را انتخاب کند، اما مسابقهای شد که بدترین عادتِ فرهنگیِ ملتی را برملاء کرد.
بدونِ شک، قهرمانِ این برنامه "فریال" است که با چند اجرا و حتی فراموش کردنِ برخی شعرهایش، توانست تمامیتِ فرهنگِ مردسالارِ بیمارگونهی ما را به چالش بکشد.
"فریال"، نامِ کوچکِ تمامِ دختران و زنان سرزمینم است که هر روز با ناامنی و عدمِ آرامش از خواب بیدار میشوند و هر شب، با آرزوی روزی خالی از بیحرمتی و تجاوز چشمهایشان را میبندند.
(شاهین جانپاک)
--------------------------------------------------------------------------------------------------
پ.ن
حادثه ای به نام فریال ، پدیده ای به نام لومپن ها ، استادی به نام شهرام آذر
برای من که حذف فریال از اندوهناکترین لحظاتی بود که تجربه کرده بودم
نه برای حذف یک دختر خواننده که قطعا در آینده از ستاره های موسیقی پاپ خواهد بود ... نه.
احساس می کردم ظلم شده است
حس می کردم تخریب و شرارت پیروز شد و از شکست انسانیت محزون بودم
راستش کمی هم خودپنداری داشتم
اگر کونچیتا وورست در کشور من بود نه تنها خواننده ی بزرگی نمی شد که کمپین تجاوز برایش راه می انداختن!
حادثه فریال نمایانگر وجود مسمومیت اندیشه و مرگ خوبی ها در بین بخشی از مردمانیست که تمدن 2500ساله خود خوانده شان گوش فلک را کر کرده است
برنامه ی استیج نشان داد که لومپن ها از هر صنفی که باشند طرفدار دارند از احمدی نژاد تا نادر قاضی پور ، از دونالد ترامپ تا سندی
ودر آخر به نظرم یک موزیسین باید پر از احساس باشد ، انسان خوبی باشد نه آنکه خشن و تند خو
برای همین است که شهرام آذر با وجود پیشکسوتی و پرکاری! هیچ اثر فاخری ندارد و هیچکدام از آهنگهایش به دل نمی شیند
نه قصدِ آن را دارم که واردِ فضای برنامه شوم و رفتارهای داوران را موردِ بررسی قرار دهم و نه اصولاً صلاحیتِ این کار را دارم. بنابراین، صرفاً نظرم را نسبت به بخشی از حواشیِ آن و شوخیهای کلامی و غیرِ کلامی که اینروزها زیاد با آنها روبرو میشویم و گمان میکنم خیلی از این موارد از مرحلهی شوخی گذشته و واردِ دنیایِ ذهنیِ افراد شدهاند، بیان خواهم کرد.
فریال، نامِ یکی از شرکتکنندگان مسابقه است. او دارای اندام و چهرهی زیبائیست، او میداند که با ریتمِ آهنگهایش چطور هماهنگ باشد. او از نظرِ اکثر داورانِ همین مسابقه، صدای خوبی هم دارد. اینها نکاتِ مثبتِ فریال برای خوانندگی هستند. یعنی دقیقا تمامِ چیزهایی که اگر یک خواننده داشته باشد، میتوانیم بگوئیم او واقعا "پرفکت" است! از طرفِ دیگر، فریال لباسهایی را انتخاب میکند که در دنیای آزاد، هیچ مساله و مشکلی ندارند. اما در دنیای ذهنهای بستهی ما چرا! اگر نگاهی به عروسیها و تولدهای دور و برمان بیاندازیم، میتوانیم لباسهای فریال را جزو پوشیدهترین این لباسها محسوب کنیم.
پس مشکل دقیقا کجاست که "فریال" با حجمِ بسیاری از شوخیهای کلامی و تصویریِ بسیار زننده و خطرناک مواجه شده است؟
مساله از ذهنِ جنسیتی شدهی ما نشأت میگیرد. ذهنی که آموخته است در کوچه و خیابان اگر پسر و دختری را با هم دید، اولین پیشفرضش این باشد که اینها یا از یک رابطهی جنسی بیرون آمدهاند و یا قرار است واردِ یک رابطهی جنسی شوند!
مساله از ذهنِ جنسیتی شدهی ما ناشی میشود که در هر زمان و مکانی، حقِ متلک انداختن به دختران و زنان، برای تمامیِ پسران و مردانمان محفوظ است.
مساله از جایی شروع میشود که ما ( زنان و مردان) بر مبنای نوعِ آرایشِ یک دختر و زن به او میگوئیم: "خراب" و فراموش میکنیم که خراب، ذهنِ بیمارگونهی ماست که ما را هر روز بیشتر از قبل در مریضیِ خطرناکِ خود فرو میبرد.
قرار بود استیج مسابقهای باشد که بهترین خوانندهی فارسیزبان را انتخاب کند، اما مسابقهای شد که بدترین عادتِ فرهنگیِ ملتی را برملاء کرد.
بدونِ شک، قهرمانِ این برنامه "فریال" است که با چند اجرا و حتی فراموش کردنِ برخی شعرهایش، توانست تمامیتِ فرهنگِ مردسالارِ بیمارگونهی ما را به چالش بکشد.
"فریال"، نامِ کوچکِ تمامِ دختران و زنان سرزمینم است که هر روز با ناامنی و عدمِ آرامش از خواب بیدار میشوند و هر شب، با آرزوی روزی خالی از بیحرمتی و تجاوز چشمهایشان را میبندند.
(شاهین جانپاک)
--------------------------------------------------------------------------------------------------
پ.ن
حادثه ای به نام فریال ، پدیده ای به نام لومپن ها ، استادی به نام شهرام آذر
برای من که حذف فریال از اندوهناکترین لحظاتی بود که تجربه کرده بودم
نه برای حذف یک دختر خواننده که قطعا در آینده از ستاره های موسیقی پاپ خواهد بود ... نه.
احساس می کردم ظلم شده است
حس می کردم تخریب و شرارت پیروز شد و از شکست انسانیت محزون بودم
راستش کمی هم خودپنداری داشتم
اگر کونچیتا وورست در کشور من بود نه تنها خواننده ی بزرگی نمی شد که کمپین تجاوز برایش راه می انداختن!
حادثه فریال نمایانگر وجود مسمومیت اندیشه و مرگ خوبی ها در بین بخشی از مردمانیست که تمدن 2500ساله خود خوانده شان گوش فلک را کر کرده است
برنامه ی استیج نشان داد که لومپن ها از هر صنفی که باشند طرفدار دارند از احمدی نژاد تا نادر قاضی پور ، از دونالد ترامپ تا سندی
ودر آخر به نظرم یک موزیسین باید پر از احساس باشد ، انسان خوبی باشد نه آنکه خشن و تند خو
برای همین است که شهرام آذر با وجود پیشکسوتی و پرکاری! هیچ اثر فاخری ندارد و هیچکدام از آهنگهایش به دل نمی شیند
وقتی آن موزیسین پیشکسوت از سر لجبازی با داور دیگر خطاب به دختر جوانی می گه برات آرزوی خوشبختی می کنم در حالی که می دانست چه هجمی از کینه و دشمنی با این دختر وجود داره دیگه از مردم کوچه و بازار چه انتظاری می شه داشت
پاسخحذفخيلي سعي كردم فقط ناظر اين همه حجم تنفر و كينه و مسموميت ذهني و دلي باشم اما جان به لبم رسيد از اين همه بي حيايي كلام و گفتار ... توهين و دشنام و تمسخر .... همه و همه فقط براي برنامه ايي كه همه ي تلاشش إيجاد لحظات شاد و خاطره انگيز براي ماست با معرفي چهره هاي جديد ... اما شايد نبود برنامه هاي خوب با استاندارد جهاني اينقدر مردم ما را وقيح و قاضي كرده است.
پاسخحذفآمريكا زندگي ميكنم و برنامه هاي آمريكن آيدل ... د ويس ... و اكسپلور تلنت رو هميشه دنبال كردم و كامنت ها و نقدهاي مردم رو خوندم. خصوصا در مورد برنامه ي ويس ... واقعا هيچ كدام به كريستينا فاحشه نگفتند و يا با فرل و يا آدِم مرتيكه ي ......
همونطور كه در خيابان ها و ميهماني هاي اينجا متلك و يا طعنه و گوشه به خودم نشنيدم. و برعكسش در تهران كه شهري ترين جاي ايران است هيچ جا از نگاه هاي زير چشمي زنان و مردان و متلك هايشان در أمان نبودم. كمتر جايي بود كه نگاه روي من سنگين نباشد. كي ميخواهيم درست ديدن را ياد بگيريم. قضاوت نكنيم. به خدا تاوان دارد. با غيض و حرص دلخواه سقوط شخصي نباشيم و از حسادت، از بأخت و زمين خوردن فردي احساس برد نداشته باشيم. بارها ديدم و خواندم كه بسياري فريال را به لباسش و آرايشش محكوم كردند و توهين را از حد گذراندند. و حتي به راي ندادن خود قانع نبودند و با به سخره گرفتن استاد روحاني سعي در تخريب شخصيت او و فريال را داشتند. بدانيد كه اگر از كسي خوشتان مي آيد و يا نمي آيد دليل بر كل مخاطبين نيست. من بالشخصه هميشه فريال يكي از افرادي بود كه بهش راي ميدادم. و دوستش داشتم و دارم و از ظرفيت و وقارش در مرحله ي حذفي بسيار لذت بردم. البته تعداد راي من فقط براي يك نفر نبوده. به راستي كه توهين ها به زنان مملكت من هر كجا كه باشد من را ياد كوچه و خيابان و تاكسي ها و پاساژ هاي تهران مي اندازد كه لحظه ايي در جمعيت آرامش نداشتم و هميشه ابروهايم را در هم ميكشيدم كه حرفي نشنوم از افراد جاهلي كه نگاه و قضاوت خود را به جا و به حق ميدانستند چرا كه در نظر آنها هر فردي كه تيپ و چهره اش كمي متفاوت باشد و جوان هم باشد بايد شرم كند و از نشان دادن زيبايي اش خجالت بكشد بي آنكه به اين فكر كنند كه ايراد از اين ذهن مريض آنهاست نه بانويي كه باز و يا رنگي و زيبا ميپوشد. غريب به هزار و چهارصد سالي هست كه اين ديدگاه بيمار در خاورميانه بر قضاوت هاي جمعي حكم ميكند. اتمامش دست خودمان است كه ظاهرا خلايق هر چه لايق. ما سزاوار آزادي نيستيم. نه آزادي حجاب چون ارمياي آكادمي گوگوش و نه بي حجابي فريال در استيج.
مردم غريبي هستيم.
ژولياگ