گناهم مثل دیگرون نبودن ...
دارم مثل
دیوونه ها زندگی می کنم
زخم
نبودنش برام تازه است هنوز
و بودنش
که انگار یک خواب بود
انگار که
اصلا از ابتدا نبوده بود
یا که
شاید توهمی بود اغواگر
دارم مثل
دیوونه ها زندگی می کنم
داغ
نبودنش آنقدر سخت است که انگار هزار ساله که نیست
و آنقدر
دردناک که انگار همین لحظه ای پیش بود
من اسم
این حس را دلتنگی می زارم
دلم برايت تنگ شده
من جايِ تمام كساني كه
دلتنگ نمي شوند برايت
من جايِ تمام كساني كه
بي تابِ چشمهايت نيستند
من جايِ تمامِ كساني كه
گفتند دوستت دارم و تو ماندي
و آن ها نماندند
من جايِ تمامِ بوسه هاي
نيمه راه
آغوش هايِ جا مانده
جايِ تمامِ - يادم تو را فراموش - ها
من اصلا جاي خودِ خدا هم
دلم برايت تنگ شده
من
جاي تمام كساني كه كنارت هستند
جاي تمام كساني كه تو را مي بينند
جاي تمام كساني كه در قابِ چشمانت
جا دارند
جاي تمام كساني كه تو هرروز از حواليِ شان
گذر مي كني
دلم برايت تنگ شده
اشتراک در:
پستها (Atom)