دارم مثل
دیوونه ها زندگی می کنم
زخم
نبودنش برام تازه است هنوز
و بودنش
که انگار یک خواب بود
انگار که
اصلا از ابتدا نبوده بود
یا که
شاید توهمی بود اغواگر
دارم مثل
دیوونه ها زندگی می کنم
داغ
نبودنش آنقدر سخت است که انگار هزار ساله که نیست
و آنقدر
دردناک که انگار همین لحظه ای پیش بود
من اسم
این حس را دلتنگی می زارم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر