به وبلاگ من خوش آمدید

گاهی دلت از سن و سالت می گیرد


گاهی دلت از سن و سالت می گیرد

میخواهی کودک باشی

کودکی به هر بهانه ای به آغوش غمخواری پناه می برد

و آسوده اشک می ریزد

بزرگ که باشی

باید بغض های زیادی را بی صدا دفن کنی ...

۴ نظر:

  1. تو پست قبل سر به سرت نذاشتم عقده مونده سر گلوم ولم نمیکنه :))
    میگم یه برنامه بچین با هم بریم پارک تاب بازی .. بعد تو از روی تاب بیافته هر چی بغض داری با صدا فریاد کن ..
    بعد من لپتو می کشم میگم بیخیال رفیق ، بزرگ شدی فراموش می کنی :)
    هوم ؟ فکر خوبیه ها

    پاسخحذف
  2. این عکسی که گزاشتی عالیه دیوانه کننده است

    ولی متنت متاسفانه حقیقته این سرنوشته من و توئه

    پاسخحذف
  3. من هم گاهی همین حس رو دارم...

    پاسخحذف