به وبلاگ من خوش آمدید

من اون جایی دلم قرصه که تو دستامو می گیری


image name

یه بوسه از سر عادت یه لبخند ترحم بار 
یه آغوش شکل تنهایی یه سایه از سر اجبار 
جز اینکه دل بسوزونی به من چی می دی از سهمم
نه می ری و نه می مونی دلیلش را نمی فهمم 
از اینکه هستی و نیستی گمم گیجم پریشونم 
کجایی شب خاموش گم ات کردم نمی دونم 
خودت غمگینی از حسی که این روزا به من داری 
پُر از تردیدی و خسته ولی در حال انکاری 
دلم می گیره از اینکه تو می خواهی و نمی توونی 
یه روزی عاشقم بودی و حالا نمی دونی 
یه بوسه از سر عادت یه لبخند ترحم بار 
یه آغوش شکل تنهایی یه سایه از سر اجبار 
من اون جایی دلم قرصه که تو دستامو می گیری 
تو اونجایی سبک می شی که از دستهای من می ری 
خودم می گم برو اما صدام از غصه می لرزه 
تمام گریه های من به لبخند تو می ارزه 
یه بوسه از سر عادت یه لبخند ترحم بار 
یه آغوش شکل تنهایی یه سایه از سر اجبار 
پ ن :
برای دانلود آهنگ یه بوسه روی عکس کلیک کنید

خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــسته ام

خسته ام از زندگی نکردن.از نفس کشیدن
خسته ام از ضعیف بودن. از قوی نبودن. 
خسته ام از مقصر بودن. مقصر شدن.
خسته ام از فراموش کردن. از داد زدن.
خسته ام از نخندیدن. از آرزوهای محال.
خسته ام از اجبار و آزار.از تحمل.


پسر پایین شهری

image name

پسر پایین شهری مست کرده بود و تلو تلو خوران در کوچه ی سرد و تاریک و به برف نشسته بی هدف و سرگردان قدم از قدم بر می داشت
در آن نزدیکی پله ای بود که به کوچه ی بالایی راه داشت. به پله ها که رسید نشست. همین که نشست بغضش گلویش را فشرد اشک در چشمانش حلقه بست . همین که بغضش شکست اشکهایش جاری شد
صدای قدم هایی را شنید که داشت از پله ها پایین می آمد سایه ای بر دیوار افتاد و از دور تصویر تاریک پسر آشنایی را دید همین که او نزدیکتر می شد پسر پایین شهری اشکهایش را پاک می کرد تا زیر نور چراغ کم سوی کوچه چهره اش ظاهر شد. او جمیل بود
جمیل : تو اینجا چیکار می کنی؟ حالت خوبه؟
پسر پایین شهری نتوانست جلوی اشکهایش را بگیرد
جمیل : با علی دعوات شده؟
پسرپایین شهری : به تو ربطی نداره
جمیل : پاشو می رسونمت خونه ی بابات
پسر پایین شهری : نمی خوام
جمیل دستهای پسر پایین شهری را می گیرد و می گوید تو را تو این کوچه رهات نمی کنم تو را می رسونمت به خونه
پسر پایین شهری دستهایش را کشید و با فریاد گفت : تو هیچ کس من نیستی. فراموش کردی تو منو رهام کردی
جمیل مصمم دستهای پسر پایین شهری را گرفت
پسر پایین شهری: نمی خوام برم خونه
جمیل : پس می رسونمت خونه ی محسن
پسر پایین شهری همین که خونه ی محسن رسید گفت : محسن برام یه قهوه می آری ؟ من مشروب زیاد خوردم
محسن با تعجب: تو که مشروب نمی خوردی.چی شده با علی دعوات شده؟
پسر پایین شهری: علی منو اونطور که هستم دوستم نداره. من نمی توونم مثل اونا حرف بزنم . آداب و معاشرتم مثل اونا نیست. پای قورباغه می خورن. اگه چهل سال هم گشنه می موندم نمی خوردم ولی به خاطر علی یه لقمه خوردم.
محسن : یعنی همش همین بود؟ می خوای بگی جمیل و فراموش کردی؟
پسر پایین شهری: بعضی روزا اصلا بهش فکر نمی کنم ولی بعضی وقتها با یه بهونه ی ساده به یادش می افتم. بعضی روزا انگار نه انگار که وجود داشت و بعضی روزا نمی توونم به گذشته فکر نکنم
پسر پایین شهری: محسن؟.... من به تو و رسول حسودیم میشه شما زندگیه خوشبختی دارین. 
پ.ن
برای دانلود این داستان به صورت پیام صوتی روی عکس بالا کلیک کنید.
شب یلداتونم مبارک

تو آغوشت را به تک تک تنهایی هایم بدهکاری

تو آغوشت را به تک تک تنهایی هایم بدهکاری
تو گرمای تنت را در سرمای شبهای تاریک و برفی تا صبح به من بدهکاری
تو یک نیمکت چوبی کهنه در زیر باران پاییزی به من بدهکاری
تو بودن ات را در تمام شادی هایم و لبخندهایم و بلند بلند خندیدن هایم به من بدهکاری
تو نگاهت را ، نگاه های بی سبب ات را که با دوستت دارمی دلیلی شود برای دلتنگی ام به من بدهکاری
تو بوسه ای پر از هوس را بر لبان به اندوه نشسته ام که طعم خستگی و تنهایی می دهد بدهکاری
تو دیدگان شیطنت بار را ؛ در گوشی حرف زدن را ؛ پچ پچ های شبانه را ؛ بوی گس! طنت را به من بدهکاری
تو یک آشنا شدنت را با من به من بدهکاری
و سرنوشت به هم رسانیدن مسیر زندگیمان را به جفتمان بدهکار است.

پ.ن
 برای دانلود پیام صوتی کلیک کنید

غفلت کرده ای مادر

غفلت کرده ای مادر!
پشتِ یک هویتِ جانسوز
زیر آواری از حسرت
پسرت ذرّه ذرّه دفن می شود
غفلت کرده ای مادر!
از نگاه ناامید فرزندت درون پرآشوبش را ندیدی
غفلت کرده ای مادر!
قصه ی تلخ زندگی ام را هرگز نفهمیدی
غفلت کرده ای مادر!
از درد دلهایم با غریبه های مجازی
غفلت کرده ای مادر!
پشتِ یک قلبِ عاشق
فرزندت آرام آرام می میرد... وتو
فراموش کردن را به من نیاموختی.
پ.ن
1 - چند هفته پیش تو آخرین پستم دلم می خواست بمیرم
ساعت 2 نصف شب پست کردم و قصد خودکشی داشتم ولی باز مادرم ...
نمی توانم به این زودی ترکش کنم
ولی میدانم یک روز بلاخره یک روز بی دلهره از مادرم خود را سقط خواهم کرد
2 - در پاسخ به نظر یکی از دوستان در پست قبلی :

"خوبه که هوز امید داری
ولی من نه امیدی دارم و نه توانی ... خسته ام
ولی ما محکوم به تنهایی هستیم
چون آدما سه دسته ان
1 - استریت
2 - استریت هایی که می خوان همجنسبازی کنن
3 - همجنسگرا
همجنسگرا ها خودشون دو دسته ان : همجنسگرای خوب - همجنسگرای بد
تعداد همجنسگرا به استریت خیلی خیلی خیلی کمه و نسبت همجنسگرای خوب به بد اون قدر کمه که نزدیک به صفره
همجنسگرا های خوب گیره همجنسگراهای بد می افتن یا گیره استریتهای همجنسباز و آسیب می بینن و دیگه به کس دیگه ای اعتماد نمیکنن 
پس احتمال اینکه یه همجنسگرای خوب با یه همجنسگرای خوبه دیگه آشنا بشه قبل از اینکه آسیب دیده باشن خیلی کمه
پس ما محکومیم به تنهایی
یه دلیل شخصی هم واسه تنهاییم دارم که دوست ندارم تو این وبلاگ بازگوش کنم"
3 - برای دانلود آهنگ  uzaklardasin کلیک کنید