به وبلاگ من خوش آمدید

پسر پایین شهری

image name

پسر پایین شهری مست کرده بود و تلو تلو خوران در کوچه ی سرد و تاریک و به برف نشسته بی هدف و سرگردان قدم از قدم بر می داشت
در آن نزدیکی پله ای بود که به کوچه ی بالایی راه داشت. به پله ها که رسید نشست. همین که نشست بغضش گلویش را فشرد اشک در چشمانش حلقه بست . همین که بغضش شکست اشکهایش جاری شد
صدای قدم هایی را شنید که داشت از پله ها پایین می آمد سایه ای بر دیوار افتاد و از دور تصویر تاریک پسر آشنایی را دید همین که او نزدیکتر می شد پسر پایین شهری اشکهایش را پاک می کرد تا زیر نور چراغ کم سوی کوچه چهره اش ظاهر شد. او جمیل بود
جمیل : تو اینجا چیکار می کنی؟ حالت خوبه؟
پسر پایین شهری نتوانست جلوی اشکهایش را بگیرد
جمیل : با علی دعوات شده؟
پسرپایین شهری : به تو ربطی نداره
جمیل : پاشو می رسونمت خونه ی بابات
پسر پایین شهری : نمی خوام
جمیل دستهای پسر پایین شهری را می گیرد و می گوید تو را تو این کوچه رهات نمی کنم تو را می رسونمت به خونه
پسر پایین شهری دستهایش را کشید و با فریاد گفت : تو هیچ کس من نیستی. فراموش کردی تو منو رهام کردی
جمیل مصمم دستهای پسر پایین شهری را گرفت
پسر پایین شهری: نمی خوام برم خونه
جمیل : پس می رسونمت خونه ی محسن
پسر پایین شهری همین که خونه ی محسن رسید گفت : محسن برام یه قهوه می آری ؟ من مشروب زیاد خوردم
محسن با تعجب: تو که مشروب نمی خوردی.چی شده با علی دعوات شده؟
پسر پایین شهری: علی منو اونطور که هستم دوستم نداره. من نمی توونم مثل اونا حرف بزنم . آداب و معاشرتم مثل اونا نیست. پای قورباغه می خورن. اگه چهل سال هم گشنه می موندم نمی خوردم ولی به خاطر علی یه لقمه خوردم.
محسن : یعنی همش همین بود؟ می خوای بگی جمیل و فراموش کردی؟
پسر پایین شهری: بعضی روزا اصلا بهش فکر نمی کنم ولی بعضی وقتها با یه بهونه ی ساده به یادش می افتم. بعضی روزا انگار نه انگار که وجود داشت و بعضی روزا نمی توونم به گذشته فکر نکنم
پسر پایین شهری: محسن؟.... من به تو و رسول حسودیم میشه شما زندگیه خوشبختی دارین. 
پ.ن
برای دانلود این داستان به صورت پیام صوتی روی عکس بالا کلیک کنید.
شب یلداتونم مبارک

۲ نظر:

  1. چه قشنگ بود. منم یه وبلاگ درباره ی همجنسگرایی دارم. هرچند یلدا گذشت اما یلدای تو هم مبارک.
    G-l-b-t.blogfa.com

    پاسخحذف
  2. دوست من وبلاگتون حذف شده

    پاسخحذف