به وبلاگ من خوش آمدید

یاد آرزویی که فقط حسرتش برای من بود

من هیچ‌گاه دستان تو را
در دست نگرفتم
که با گرمایش مأنوس شوم
 



هیچ گاه با تو زیر باران قدم نزدم
تا به بهانهٔ باران
قدمی‌ بیشتر به تو نزدیک شوم
 

 

هیچ گاه وقتی‌ اشک ریختم
شانهٔ تو را نداشتم
که سر به رویش بگذارم
تا کمی‌ آرامم کند
 



هیچ گاه آغوش تو را نداشتم
که هنگام فرو ریختن
به آن پناه برم و تکیه کنم
 

 


هیچ گاه نفس‌های تو را
نزدیک صورتم حس نکردم
تا از آن هوا نفسی جانانه بکشم




 

تمام آن هایی که می‌گویند
مرور خاطرات سخت است
میدانند مرور آرزو‌های همیشه آرزو مانده
سخت تر است؟

میدانند مرور خاطره ی حسرت‌ها
سخت تر است؟

میدانند من هم با دیدن
دست‌های در هم گره خورده
با دیدن باران و تمام چتر‌هایی‌
که بالای سر دو نفر باز است
با دیدن سری به روی شانه‌ یی‌
با دیدن آغوش بازی به روی آغوشی دیگر
با دیدن صورت‌های عاشقی
که میتواند حرم نفس‌های هم را
حسّ کنند
یاد تو می‌‌افتم؟

یاد خاطره ای که مال من نبود
یاد آرزویی که فقط
حسرتش برای من بود
کاش می‌دانستند
از خاطرات نداشته خاطره داشتن
و مرور پر از حسرتشان
....چقدر سخت است

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر