به وبلاگ من خوش آمدید

خدایا دستشو بگیرو برش گردون

امشب شبه قدره
درستکه با خدا قهرم ... ولی شب قدره هااا
چطوری میتوونم تا سحر بیدار نمونم ... دعای عارفانه جوشن کبیر ...
بعضی وقتها فکر میکنم این دعا رو یه همجنسگرا نوشته ... یا بهتره بگم این دعا رو یه همجنسگرا از همه بهتر میفهمه ... شایدم باید بگم این دعا رو فرد تنها بهتر میفهمه و هیچ تنهای جز همجنسگرا نیست ... من تنهایی رو با تمام وجودم حسش کردم ...
امشب میخوام دعا کنم ...
دعا کنم که برگرده

خدایا دستشو بگیرو برش گردون
...


 
وقتی به گذشته فکر میکنم ... اتفاقات مثل یه پازل بودن که نابودی من تکمیل شه ... مثل دومینو بودن که پشت سره هم اتفاق می افتاد ...
ازش متنفر میشم ... ولی باید نسبت بهش بی تفاوت میشدم ...یه خاطره تلخ در گذشته ... فراموشش میکردم ...
وقتی به روزای خوبمون فکر میکنم ... هرچند کوتاه بود ... ولی نمیتوونم عاشقش نشم ...
از اینکه عاشقشم ... از اینکه متنفرشم که این تنفر هم از سره عشقه ... چون کسی که عاشقش بودم کاری رو با من کرد که انتظار نداشتم ... و متنفر شدم ...
از این عشق و تنفر که همزاد همند بدم میاد...
چرا باید هنوزم عاشقش باشم ...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر